نظریه فروید درباره شخصیت
برخی از موارد برجسته زندگینامه فروید
زیگموند فروید با عصب شناس معروف به نام "ژان مارتین شارکو" در کار تحقیق همکاری داشت و فن هیپنوتیزم را برای درمان هیستری از شارکو آموخت. از علائم هیستری فلج یا عملکرد نامناسب برخی از اندام های بدن است. از طریق فن هیپنوتیزم، فروید متقاعد شد که نشانه های هیستری علت روان زاد و جنسی دارد. فروید پالایش روانی را از" ژوزف بروئر" پزشک سرشناس وینی آموخت و از این طریق تکنیک تداعی ازاد را کشف کرد و به عنوان روش درمانی اصلی، جایگزین هیپنوتیزم کرد. پالایش روانی ( catharsis) یا تخلیه هیجانی فروید به معنی تصفیه و پاکسازی روان ، پاکسازی احساسات و عواطف و خالی کردن عقده های روانی، و فرایند برطرف کردن نشانه های هیستری از طریق حل و فصل کردن آنها می باشد.
فروید در اواخر دهه 1890 ، دچار انزوای حرفه ای و بحران های شخصی شد. در این زمان او به تحلیل کردن رؤیاهای خودش و خودکاوی پرداخت. دومین بحرانی که فروید با آن مواجه شد بحران میانسالی بود. مهم ترین و بهترین کتاب فروید، کتاب تعبیر رؤیا بود که برای فروید شهرت به ارمغان آورد. برخی دیگر از آثار فروید: کتاب های درباره رؤیاها ، مطالعاتی درباره هیستری، آسیب شناسی زندگی روزمره، سه رساله درباره نظریه میل جنسی، و جوکها و رابطه آنها با ناهشیار می باشند. فروید ، آدلر، ویلهلم استکل، مکس کاهان، و رودلف ریتلر به همراه هم انجمن روانشناسی چهارشنبه را تشکیل دادند که دراین انجمن فروید اداره کننده بحث بود. در سال 1908 ، نام این انجمن به انجمن روانکاوی وین تغییر کرد. فروید در سال 1930 به دریافت جایزه گوته برای ادبیات مفتخر شد که این نشانه ای از مهارت های ادبی عالی او بود.
برخی از خصوصیات فروید:
توالی قطع روابط میان فردی، وجود مشکلاتی در زندگی جنسی، کنجکاوی عقلانی شدید، خودکاوی روزمره، احساس های تردید شدید نسبت به پدرش و سایر مظاهر پدرگونه، گرایش به کینه ورزی بیش از حد به کسانی که بی حرمتی می کردند، جاه طلبی شدید، احساس های نیرومند انزوا، قریحه نویسندگی، تسلط به آلمانی و آشنایی به چند زبان خارجی، و مترجم.
سطوح زندگی روانی
مهم ترین خدمت نظریه فروید درباره شخصیت، کاوش او در ناهشیار و تاکید وی بر این موضوع بود که افراد عمدتا توسط نیروهای غریزی ای برانگیخته می شوند که آگاهی کمی از آنها دارند یا اصلا از آنها آگاه نیستند. در واقع فروید از یک مدل مکان نگاری فرضی بهره برد. از نظر فروید زندگی روانی به دو سطح ناهشیار و هشیار تقسیم می شود. ناهشیار به نوبه خود دو سطح متفاوت دارد: ناهشیار تمام و کمال و نیمه هشیار.
ناهشیار
ذهن ناهشیار دربرگیرنده تمام سایقها، امیال، یا غرایزی است که خارج از آگاهی ما هستند، ولی اغلب کلمات، احساس ها ، و اعمال ما را برمی انگیزند. تجربیات اوایل کودکی که اضطراب زیادی به وجود می آورند در ناهشیار سرکوب شده اند و در آنجا سال ها بر رفتار، هیجان و نگرش ها تأثیر می گذارند. ناهشیار توجیهی است برای معنی نهفته در رؤیاها، لغزش های زبان، نشانه های روان رنجوری، و برخی فراموشی ها که سرکوبی نامیده می شود. فرایندهای ناهشیار فقط زمانی می توانند وارد هشیاری شوند که به قدر کافی تغییر شکل یافته باشند تا از چنگ سانسور بگریزند. فروید از قیاس نگهبان یا سانسورچی استفاده کرد که راهروی بین ناهشیار و نیمه هشیار را می بندد و اجازه نمی دهد خاطرات اضطراب آور وارد آگاهی شوند.
نیمه هشیار
نیمه هوشیار فروید شامل تمام عناصری است که هشیار نیستند، اما می توانندبه راحتی هشیار شوند. محتوای نیمه هشیار صرفا رویدادهایی هستند که با اضطراب ارتباط ندارند ولی صرفا فراموش شده اند. محتوای نیمه هشیار از دو منبع حاصل می شود: اولین منبع ادراک هشیار است. آنچه را که ما درک می کنیم، فقط برای مدت کوتاهی هشیار است و زمانی که توجه خود را به موضوع دیگری متمرکز می کنیم، آن چیز فورا به نیمه هشیار منتقل می شود.
دومین منبع تصورات نیمه هشیار، ناهشیار است. فروید معتقد بود که تصورات می توانند از دست سانسورچی هوشیار و گوش به زنگ بگریزند و به شکل مبدل وارد نیمه هشیار شوند. برخی از این تصورات هرگز هشیار نمی شوند، زیرا اگر تشخیص دهیم که آنها مشتقات ناهشیار هستند، دچار اضطراب بیشتری خواهیم شد. بنابراین سانسورچی نهایی ما ، این تصورات مملو از اضطراب را به ناهشیار پس می راند. سایر تصورات موجود در ناهشیار، اجازه ورود به هشیاری را کسب می کنند، اما فقط به این علت که ماهیت واقعی آنها از طریق فرایند رؤیا ، لغزش زبان، و مکانیزم های دفاعی، با ظرافت و ماهرانه تغییر شکل یافته اند.
هشیار
هشیاری که نقش کم اهمیتی در نظریه روانکاوی دارد، آن دسته از عناصر ذهنی موجود در آگاهی، در هر لحظه از زمان است.هشیاری تنها سطح دنیای روانی است که مستقیما در دسترس ما قرار دارد. تصورات از دو مسیر به هشیاری می رسند. مسیر اول از طریق سیستم هشیار ادراکی است، یعنی آنچه که از طریق اندام های حسی مان درک می کنیم. که اگر خیلی تهدیدکننده نباشند ، وارد هشیاری می شوند. دومین منبع عناصر هشیار از درون ساختار ذهن حاصل می شود و تصورات تهدید کننده، اما تغییر شکل یافته ناشی از ناهشیار و تصورات ناشی از نیمه هشیار را که تهدید کننده نیستند، شامل می شود.
حوزه های عمل ذهن
ساختار شخصیت از نظر فروید
فروید ذهن را به لحاظ ساختاری به سه بخش تقسیم کرد. این تقسیم بندی به فروید کمک کرد تا تصورات ذهنی را طبق عملکرد یا مقاصد آنها توضیح دهد.
id ( نهاد) : بخشی از عمق شخصیت که فرد کاملا نسبت به آن ناهشیار است.نهاد ناهشیار، بی نظم، بدون تماس با واقعیت، و در خدمت اصل لذت است. نهاد مخزن غرایز از طریق فرایند نخستین عمل می کند یعنی به جای رفع نیاز مستقیم ، از طریق خیال بافی و تخیل، تنش و ناراحتی را برطرف می کند.رفع مستقیم و مؤثر تنش از طریق فرایند ثانوی امکان پذیر می گردد. فرایند ثانوی مربوط به بخش "خود" شخصیت انسان است.
ego( خود) : حوزه ای از ذهن است که با واقعیت تماس دارد. مجری شخصیت است و تحت سلطه اصل واقعیت قرار دارد و می کوشد این اصل را جایگزین اصل لذت نهاد کند. خود یا من در دوران نوباوگی از نهاد به وجود می آید و تنها منبع ارتباط فرد با دنیای بیرونی می شود. خود مرتبا سعی می کند بین درخواست های کورکورانه و نامعقول نهاد و فراخود با درخواست های معقول دنیای بیرونی سازش برقرار کند. و زمانی که از طرف نیروهای متخاصم تحت فشار باشد، مضطرب می شود. از آن پس مجبور می شود برای دفاع خودش در برابر اضطراب، از سرکوبی و سایر مکانیسم های دفاعی استفاده کند.خود در سه سطح هشیار، نیمه هشیار، و ناهشیار می تواند تصمیم گیری کند. خود تابع فرایند ثانوی می باشد. منظور از فرایند ثانوی این است که زمانی که خواسته ها و تمایلات نهاد از طریق قوانین و محدودیت های محیطی با مشکل مواجه می شوند، "خود" سعی می کند از طریق مکانیسم های عقلانی و شناختی از قبیل تفکر، خلاقیت، حل مسئله، ادراک و غیره مشکل را با توجه به واقعیت حل کند. در نتیجه از طریق فرایند ثانوی ارضاء مستقیم و از طریق فرایند اولیه ارضاء غیر مستقیم برای انسان فراهم می گردد.
super ego( فراخود) : فرا خود یا فرامن ، بیانگر جنبه های اخلاقی و آرمانی شخصیت است و اصول اخلاقی یا آرمانی آن را هدایت می کنند که با اصل لذت نهاد و اصل واقعیت خود مغایر هستند. فراخود از خود به وجود می آید و مانند خود از خودش انرژی ندارد و به صورت نامعقول تقاضای کمال دارد.فراخود به اصول اخلاقی و آرمانی خدمت می کند و بعد از حل شدن عقده ادیپ شکل می گیرد. در واقع آغاز فراخود 5 یا 6 سالگی کودک و زمانی است که باوالدین همانندسازی می کند. فراخود دو زیر سیستم دارد ، 1) وجدان: که از تنبیه شدن به خاطر رفتار نامناسب به وجود می آید و به ما می گوید که چه نباید بکنیم. 2) خود آرمانی : که از تقویت شدن به خاطر رفتار مناسب حاصل می شود و به ما می گوید که چه باید بکنیم. احساس گناه حاصل وجدان است، و احساس حقارت از خودآرمانی ناشی می شود.
تعامل حوزه های عمل ذهن با سطوح زندگی روانی
خود از میان سطوح مکانی گوناگون عبور می کند و عناصر هشیار، نیمه هشیار، و ناهشیار دارد. فراخود نیمه هشیار و ناهشیار، و نهاد کاملا ناهشیار است.
اصل پویشی یا انگیزشی فروید: افراد برای کسب لذت و کاهش دادن تنش و اضطراب برانگیخته می شوند. همه انگیزه ها را می توان در سایق های جنسی و پرخاشگری ردیابی کرد. رفتارهای کودکی مرتبط با میل جنسی و پرخاشگری معمولا تنبیه می شوند که این به سرکوبی یا اضطراب می انجامد.
غریزه ازنظر فروید: نوعی سایق یا تکانه درونی که به صورت نیروی انگیزشی مداوم عمل می کند. غرایز از نهاد سرچشمه می گیرند اما به کنترل خود در می آیند. دو غریزه اساسی، غریزه زندگی ( اِروس یا میل جنسی) و غریزه مرگ( ویرانگری یا پرخاشگری) است.
لیبیدو ( انرژی روانی): نیرویی است که غریزه زندگی یا جنسی بر طبق آن عمل می کند.
هر غریزه با موارد زیر مشخص می شود:
نیروی محرک: مقدار نیرویی که غریزه به کار می برد.
منبع: ناحیه ای از بدن که در حال تنش یا برانگیختگی است.
هدف: جستجوی لذت یا برطرف کردن برانگیختگی یا کاهش دادن تنش است.
شیء: شخص یا چیزی که هدف از طریق آن برآورده می شود.
اضطراب به سه صورت وجود دارد:
اضطراب روان رنجور: نگرانی از خطر نامعلوم
اضطراب اخلاقی: پیامد تعارض بین نیازهای معقول و دستورات فراخود است.
اضطراب واقعی( عینی): احساس ناخوشایند و نامشخص در مورد خطری احتمالی
مکانیسم های دفاعی فروید
مکانیسم های دفاعی از "خود" در برابر اضطراب محافظت می کنند ، عمومیت دارند، معمولا به حال فرد مفید و برای جامعه بی ضرر هستند، اما هر مکانیسم دفاعی با سرکوب آمیخته شده و هر کدام می توانند به مرحله آسیب روانی کشیده شوند.
سرکوبی
یکی از اساسی ترین مکانیسم های دفاعی ، مکانیسم دفاعی سرکوب است. یعنی راندن احساس های ناخوشایند و تهدید کننده به ناهشیار. برای مثال دختری برای همیشه خصومت نسبت به خواهر کوچکترش را سرکوب می کند.
سایق های جنسی سرکوب شده به صورت نشانه های جسمانی( مثلا ناتوانی جنسی)، در رویاها، لغزش زبان، یا یکی از مکانیزم های دفاعی راه خروج و نمود پیدا می کنند.
عمل زدایی
نوعی سرکوبی که به موجب آن خود می کوشد تجربیات ناخوشایند و پیامدهای آنا را نادیده بگیرد. برای مثال ناپدید کردن افکار و رویدادهای ناخوشایند از طریق رفتارهای تشریفاتی و وسواسی.
جداسازی
در این مکانیسم دفاعی "خود" می کوشد به منظور جلوگیری از هرگونه عاطفه ای که بلافاصله بعد از رویداد ناخوشایند حاصل می شود، آن را از طریق افکار وسواسی جدا سازد. مکانیسم های دفاعی عمل زدایی و جداسازی ، با هم ارتباط نزدیک دارند.
واکنش وارونه
تکانه سرکوب شده به منظور هشیار شدن ظاهر مبدلی می گیرد ، به گونه ای اغراق آمیز که کاملا با شکل اصلی آن مغایر است. برای مثال کسی که توسط تمایلات جنسی تهدید شده است شاید آنها را وارونه کند و مبارز متعصبی علیه هرزه نگاری شود. یا فرد دیگری که به وسیله تکانه های شدیدا پرخاشگرانه آشفته شده است، شاید بیش از حد دلواپس و مهربان شود.
جابجایی
اگر چیزی که تکانه نهاد را ارضاء می کند در دسترس نباشد، امکان دارد فرد آن تکانه را با چیز دیگری جابجا کند. فردی که عصبانیت خود از کسی یا چیزی را بر سر کس یا چیز دیگر خالی می کند از مکانیسم دفاعی جابجایی استفاده کرده است. در واقع موضوعی که تهدید نیست، جایگزین موضوع اصلی تکانه پرخاشگری شده است.
تثبیت
دلبستگی لیبیدو به مرحله رشد قبلی که ابتدایی تر است. هنگامی که دورنمای طی کردن مرحله بعدی خیلی اضطراب آور می شود، خود به راهبرد باقی ماندن در مرحله موجود که از لحاظ روانی آرامش بخش تر است متوسل می شود. مثال : تثبیت در مرحله دهانی، تثبیت در مرحله مقعدی
واپس روی
بعد از اینکه لیبیدو مرحله ای از رشد را طی کرده، در مواقع استرس و اضطراب به مرحله پیشین برمی گردد. برای مثال کودک چهار یا پنج ساله در اثر اضطراب و یا حسادت حاصل از تولد خواهر یا برادر جدید، دوباره به شیشه شیر رو می آورد. شباهت واپس روی با تثبیت این است که هر دو رفتار خشک و بچه گانه هستند. تفاوتشان در این است که واپس روی ها معمولا موقتی هستند در حالی که تثبیت ها به مصرف انرژی کم و بیش دائمی نیاز دارند.
فرافکنی
دیدن احساس ها یا گرایش های نامعقول در دیگران که واقعا در ناهشیار خود فرد قرار دارد. نوع شدید فرافکنی، پارانویا( هذیان های نیرومند حسادت، گزند و آسیب) است.
درون فکنی
ادغام کردن ویژگی های مثبت دیگران در ایگو، پذیرفتن یا درونی کردن ارزش ها،عقاید و طرز رفتار دیگران. از نظر فروید حل شدن عقده ادیپ نمونه نخستین درون فکنی است.
والایش
در حالی که مکانیسم دفاعی جابجایی مستلزم یافتن موضوعی جانشین برای ارضا کردن تکانه های نهاد است، مکانیسم دفاعی والایش(sublimation) مستلزم تغییر دادن تکانه های نهاد است. در این حالت انرژی غریزی به مجاری دیگر ابراز منحرف می شود، مجاری ای که جامعه قابل قبول و تحسین برانگیز می داند. برای مثال انرژی جنسی می تواند به رفتارهای هنری خلاق منحرف شده یا والایش یابد. مانند جابجایی ( که والایش شکلی از آن است)، والایش نوعی مصالحه است. بدین ترتیب که این مکانیزم ارضای کامل به بار نمی آورد بلکه به تراکم تنش تخلیه نشده می انجامد.
افکار زیگموند فروید
فروید معتقد بود مکانیزم های دفاعی انکار ناهشیار یا تحریفهای واقعیت هستند. وقتی که از این مکانیزم ها استفاده می کنیم در واقع خودمان را گول می زنیم، ولی از انجام این کار آگاه نیستیم. علت اینکه دفاع ها خوب عمل می کنند این است که مواد تهدید کننده یا ناراحت کننده را خارج از آگاهی هشیار نگه می دارند. در نتیجه ما از واقعیت درباره خودمان آگاه نمی شویم ولی تصویر تحریف شده ای از نیازها، ترس ها و امیال خود داریم. به عقیده فروید نیروهایی درونی و بیرونی که از آنها ناآگاهیم و کنترل منطقی کمی بر آنها داریم، ما را هدایت می کنند.
موقعیت هایی وجود دارند که از واقعیت آگاه می شویم و آن زمانی است که دفاع ها شکسته می شوند و نمی توانند از ما محافظت کنند. این در مواقع استرس غیر عادی یا زمانی که تحت روانکاوی قرار می گیریم اتفاق می افتد. وقتی دفاع ها شکست می خورند غرق در اضطراب کوبنده می شویم.فروید معتقد بود همه رفتارها دفاعی هستند، ولی هرکسی از دفاع های یکسان و به صورت مشابه استفاده نمی کند. همه ما به وسیله تکانه های نهاد یکسانی هدایت می شویم ولی ماهیت خود و فراخود عمومیت ندارد. آنها به این علت تفاوت دارند که از طریق تجربه شکل می گیرند و امکان ندارد دو نفر تجربیات یکسانی داشته باشند.
نظریه رشد فروید
شخصیت بی همتای فرد عمدتا از تعامل های والد- فرزند در کودکی شکل می گیرد.کودک می کوشد با ارضاکردن درخواست های نهاد لذت را به حداکثر برساند، اما والدین که نمایندگان جامعه هستند سعی می کنند درخواست های واقعیت و اخلاقیات را تحمیل کنند. فروید به تعارض های جنسی نیرومندی در اطفال و کودکان پی برد، تعارض هایی که به نظر می رسیدند بر نواحی خاصی از بدن متمرکز هستند. او متوجه شد که در سنین مختلفف هر ناحیه بدن به عنوان کانون تعارض، اهمیت بیشتری پیدا می کند. او از این مشاهدات نظریه مراحل روانی- جنسی رشد را ساخت.
مرحله دهانی (oral stage)
اولین مرحله رشد روانی-جنسی، یعنی مرحله دهانی از تولد تا حدود دو سالگی ادامه دارد. در طول این دوره منبع اصلی لذت کودک دهان است. کودک از مکیدن، گازگرفتن، و بلعیدن لذت می برد. در این مرحله "نهاد" مسلط است. کودک در حال وابستگی به مادر یا مراقبت کننده قرار دارد و او شیء اصلی لیبیدوی کودک می شود.کودک از مادر یاد می گیرد دنیا را به صورت خوب یا بد ، ارضاکننده یا ناکام کننده، امن یا ناامن برداشت کند. در این مرحله دو شیوه رفتارکردن وجود دارد: رفتار جذب دهانی( فرو دادن) و رفتار پرخاشگر دهانی( گاز گرفتن یا تف کردن).
شیوه جذب دهانی ابتدا روی می دهد و تحریک لذت بخش دهان توسط دیگران و غذا را شامل می شود. بزرگسالان تثبیت شده در مرحله جذب دهانی بیش از حد به فعالیت های دهانی، مانند خوردن، نوشیدن، سیگار کشیدن،و بوسیدن می پردازند. اگر آنها در کودکی بیش از حد ارضا شده باشند، شخصیت دهانی بزرگسالی آنها برای خوش بینی و وابستگی غیر معمول آمادگی خواهد داشت.چون آنها در کودکی بیش از حد نازپرورده بودند، برای ارضا کردن نیازهایشان، وابستگی به دیگران را ادامه می دهند.در نتیجه آنها بیش از اندازه ساده لوح و سطحی هستند یا هر چیزی که به آنها گفته شود باور می کنند. به این افراد تیپ شخصیت منفعل دهانی گفته می شود.
دومین رفتار دهانی، یعنی پرخاشگر دهانی یا آزارگر دهانی، هنگام بیرون زدن دردناک و ناکام کننده ی دندان ها روی می دهد. کودکان در نتیجه این تجربه، مادر را با نفرت و عشق برداشت می کنند. افراد تثبیت شده دراین سطح برای بدبینی شدید، خصومت، و پرخاشگری آمادگی دارند. افراد تیپ شخصیتی پرخاشگر دهانی ، اهل جر و بحث و طعنه زدن هستند، اظهارات گزنده می کنند و با دیگران رفتار ظالمانه ای دارند. آنها نسبت به دیگران حسادت می ورزند و می کوشند برای تسلط یافتن از آنها بهره کشی کنند و آنها را به بازی بگیرند.
مرحله مقعدی( anal stage)
مرحله مقعدی ( دو تا سه سالگی) تأثیر بسزایی در رشد شخصیت دارد . عمل دفع برای کودک لذت شهوانی تولید می کند ولی با شروع آموزش استفاده از توالت، کودک باید یاد بگیرد که این لذت را به تأخیر اندازد. برای اولین بار ارضاء تکانه ای غریزی با تلاش والدین برای تنظیم کردن زمان و مکان عمل دفع ، دچار اختلال می شود. کودک یاد می گیرد که سلاحی در اختیار دارد که می تواند علیه والدین به کار ببرد. اگر آموزش استفاده از توالت خوب پیش نرود یعنی اگر کودک در یادگیری مشکل داشته باشد یا والدین بیش از حد پرتوقع باشند- امکان دارد کودک به یکی از دو روش زیر واکنش نشان دهد:
روش اول دفع کردن در زمان و مکانی است که والدین تایید نمی کنند. اگر کودک این روش را راه رضایت بخشی برای کاستن از ناکامی تشخیص دهد و بارها از ان استفاده کند، در این صورت امکان دارد شخصیت پرخاشگر مقعدی را پرورش دهد. از نظر فروید، این مبنای شکل های متعدد رفتار خصومت آمیز و سادیستی در زندگی بزرگسالی ، از جمله سنگدلی، ویرانگری، و قشقرق است. چنین فردی احتمالا نامنظم خواهد بود و دیگران را اشیایی در تصرف خود می داند.
روش دومی که کودک به ناکامی آموزش استفاده از توالت واکنش نشان می دهد نگهداشتن مدفوع است. این کار احساس لذت شهوانی به وجود می آورد و می تواند روش موفقیت آمیز دیگری برای به بازی گرفتن و جلب محبت و توجه والدین باشد. این رفتار مبنای رشد شخصیت نگهدارنده مقعدی است. چنین فردی که لجوج و خسیس است، اشیاء را احتکار می کند و نگه می دارد زیرا احساس امنیت به چیزی که ذخیره و تملک شده و به ترتیبی که اموال و جنبه های دیگر زندگی نگهداری می شوند، بستگی دارد. این فرد احتمالا مقرراتی، به طور وسواسی تمیز، لجوج، و بیش از حد با وجدان خواهد شد.
مرحله آلتی (phallic stage)
در حدود چها تا پنج سالگی ، زمانی که تمرکز لذت از مقعد به اندام های تناسلی جابجا می شودف مجموعه مشکلات تازه ای پدیدار می شود. بار دیگر کودک با مبارزه ای بین تکانه نهاد و درخواست های جامعه که در انتظارات والدین انعکاس یافته است روبرو می شود. کودک در مرحله التی به کاوش کردن و دستکاری اندام های تناسلی خودشان و دیگران علاقه زیادی نشان می دهند. در این مرحله لذت از ناحیه تناسلی از طریق رفتارهایی چون استمنا و خیال پردازی ها حاصل می شود. کودک درباره تولد و اینکه چرا پسرها آلت مردی دارند و دخترها ندارند کنجکاو می شود. امکان دارد کودک در این باره صحبت کند که می خواهد با والد جنس مخالف ازدواج کند. مرحله آلتی آخرین مرحله پیش تناسلی و حل کردن تعارض های آلتی بسیار پیچیده است.
عقده ادیپ مردانه
مراحل آلتی مردانه:
1. عقده ادیپ( تمایلات جنسی به مادر / خصومت نسبت به پدر)
2. عقده اختگی به شکل اضطراب اختگی، عقده ادیپ را از بین می برد.
3. همانند سازی با پدر
4. فراخود قوی ، جایگزین عقده ادیپی می شود که تقریبا به طور کامل حل شده است.
عقده ادیپ زنانه
مراحل آلتی زنانه:
1. اضطراب اختگی به شکل رشک آلت مردی
2. عقده ادیپ به عنوان تلاشی برای کسب آلت مردی به وجود می آید( میل جنسی به پدر/ خصومت نسبت به مادر)
3. آگاهی تدریجی از اینکه امیال ادیپی خودشکن هستند.
4. همانند سازی با مادر
5. فراخود ضعیف ، جایگزین عقده ادیپی می شود که تا اندازه ای حل شده است.
مرحله نهفتگی
فروید معتقد بود که از چهار یا پنج سالگی تا بلوغ ، پسرها و دخترها معمولا، اما نه همیشه، دوره رشد روانی-جنسی نهفته را می گذرانند. مرحله نهفتگی تا اندازه ای در نتیجه تلاش های والدین برای تنبیه کردن یا منع کردن فعالیت جنسی در فرزندشان به وجود می اید. اگر ممانعت والدین موفقیت آمیز باشد، کودکان غریزه جنسی خود را سرکوب می کنند و انرژی روانی خود را به سمت درس خواندن ، روابط دوستی، سرگرمیها، و فعالیت های غیر جنسی دیگر هدایت می کنند.البته غریزه جنسی در دوره نهفتگی هنوز وجود دارد، اما هدف آن بازداری شده است. اکنون لیبیدوی والایش یافته، در دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی جلوه گر می شود.
مرحله تناسلی
این دوره در طول زندگی فرد ادامه دارد. بلوغ از بیدار شدن دوباره هدف جنسی و آغاز دوره تناسلی خبر می دهد. هنگام بلوغ زندگی جنسی فرد وارد دومین مرحله می شود که با دوره کودکی تفاوت های اساسی دارد. اولا نوجوانان خودانگیز گرایی را رها می کنند و انرژی جنسی خود را به جای اینکه به سمت خودشان هدایت کنند، به سمت دیگری هدایت می کنند. ثانیا اکنون امکان تولید مثل وجود دارد و ثالثا با اینکه رشک آلت مردی می تواند هنوز در دخترها وجود داشته باشد، سرانجام واژن همان جایگاهی را کسب می کند که آلت مردی به هنگام کودکی برای آنها داشت. رابعا کل غریزه جنسی سازمان کاملتری می یابد و غرایز مجزا که در اوایل کودکی تا اندازه ای مستقل عمل می کردند، در نوجوانی نوعی حالت ترکیبی کسب می کنند. بنابراین دهان ، مقعد و سایر نواحی لذت بخش ، به اندام های تناسلی که اکنون ناحیه شهوتزای برتر است ، کمک می کنند.
مرحله پختگی
بعد از این که فرد مراحل پیشین رشد را به صورت ایده آل گذرانده باشد ، به این مرحله می رسد. متأسفانه پختگی روانی به ندرت روی می دهد زیرا افراد برای ابتلا به اختلال های روان رنجوری آمادگی زیادی دارند.
توصیف افرادی که از لحاظ روانکاوی پخته هستند:
این افراد ساختارهای ذهنی متعادلی دارند به طوری که خود( ایگو) ، نهاد و فراخود آنها را کنترل می کند و در عین حال به امیال و درخواست های معقول اجازه بروز می دهد. تکانه های نهاد آنها صادقانه و هشیارانه ، بدون اثری از شرم و گناه ابراز می شوند، فراخود آنها از همانندسازی با والدین و کنترل آنها فراتر می رود و بقایای تعارض یا زنای با محارم در آن وجود ندارد. خود آرمانی آنها واقع بین است و با خود موجودشان همخوانی دارد، و در واقع مرز بین فراخود و خود آنها نا محسوس می شود.
در رفتار افراد پخته که نیاز کمی به سرکوب کردن امیال جنسی و پرخاشگرانه دارند، هشیاری نقش مهمی ایفا می کند. در حقیقت اغلب سرکوبی های افراد پخته، به جای نشانه های روان رنجور، به شکل والایش صورت می گیرد. چون عقده ادیپ افراد پخته تقریبا به طور کامل حل شده است، لیبیدوی آنها که قبلا به سمت والدین هدایت شده بود، در جهت عشق مهرآمیز و شهوانی آزاد می شود.
کلیک کنید: اصول انتخاب همسر و راز خوشبختی در زندگی زناشویی
نویسنده : نیره آزادی نقش کارشناس ارشد مشاوره از دانشگاه علامه طباطبایی
ارائه خدمات مشاوره در حوزه فردی ، تحصیلی، اعتیاد، پیش از ازدواج، خانواده، و کودک
تماس از طریق: 09305785683
منابع:
- کتاب نظریه های شخصیت تالیف جس فیست و گریگوری جی فیست
- کتاب نظریه های شخصیت تالیف دوان شولتز و سیدنی الن شولتز