نگاه نو

ارائه مطالب عمومی و تخصصی در حوزه روانشناسی، موفقیت ، و سبک زندگی سالم

نگاه نو

ارائه مطالب عمومی و تخصصی در حوزه روانشناسی، موفقیت ، و سبک زندگی سالم

ارائه خدمات مشاوره در حوزه مسائل فردی ،خانوادگی و اعتیاد
اینستاگرام :azadinaghsh_counselor@
تعیین وقت مشاوره از طریق ارسال پیام به دایرکت

مهمترین علت افسردگی

دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۰۰ ب.ظ

علل افسردگی / چرا افسرده می شویم؟

افسردگی

 بررسی علل افسردگی از دیدگاه نظریه های مختلف 

 نظریه زیست شناختی ( بررسی عوامل نوروبیولوژیک ) 

  1. عوامل ژنتیک : بر طبق شواهد افسردگی در خانواده ها از نسلی به نسل دیگر ادامه می یابد. مطالعات دو قلوها نیز نشان می دهد که در اختلالات خلقی عامل ارثی دخیل است.
  2. عوامل نوروشیمیایی : افسردگی و اختلالات خلقی می توانند با ناهنجاری در سطح نوروترانسمیترهای مغز ، از جمله سروتونین و نوراپی نفرین ارتباط داشته باشند. افسردگی یا به علت فعالیت اندک نوراپی نفرین یا به علت فعالیت اندک سروتونین به وجود می آید. میزان سروتونین ، در افسردگی عمده نقش اساسی دارد . در مقابل این باور نیز وجود دارد که در اختلال دو قطبی  میزان نور اپی نفرین نقش مهمتری بر عهده دارد، به این ترتیب که میزان اندک نوراپی نفرین با افسردگی ، و میزان بالای آن با مانی ارتباط دارد. بعضی محققان عقیده دارند که علت اصلی افسردگی ، عدم تعادل بین نوروترانسمیترهاست و نه کمبود در بعضی از آنها. 

        در اینجا به برخی از علل کم شدن هورمون سروتونین در مغز که می تواند در بروز

       افسردگی اثرگذار باشد می پردازیم:

        الف ) سطوح پایین اسید آمینه ال تریپتوفان در مواد غذایی مصرفی

        ال تریپتوفان مورد نیاز بدن را می توانیم از طریق مصرف این موادغذایی تأمین کنیم :

        شیر و پنیر ، گوشت کم چربی گوسفند ،سینه مرغ ، بوقلمون ، ماهی تن ،

        ساردین ، آزاد ، سرخو ، میگو ، تخم کتان ، تخمه کدو ، گردو ،جو دوسر ،

        و میوه هایی مثل موز ، سیب ، پرتقال

        ب ) کمبود ویتامین ب6 در رژیم غذایی

        برخی مواد غذایی حاوی  ویتامین ب6 : موز ، حبوبات ، گوشت گاو ، آجیل ها ، مرغ

        ، آووکادو ، ذرت

        ج ) مصرف تانن

        یک اسید آمینه که در برگ چای سبز فراوان است و مصرف ان موجب کاهش ترشح

        سروتونین در مغز می شود.

        د ) قرار گرفتن در معرض سوء استفاده جسمی و روحی در دوران کودکی

 

3. نابهنجاری های مغزی : سطح بسیار پایین فعالیت کورتکس پریفرانتال ، کاهش فعالیت کورتکس آنتریور سینگولیت ، اختلال عملکرد در هیپوکامپ ، و ناهنجاری های ساختاری و عملکردی خصوصا افزایش فعالیت در آمیگدالا( بادامه ) زمینه ساز بروز مشکلاتی است که در اکثر افراد افسرده وجود دارد از جمله :

  • ناتوانی در پیش بینی محرک ها و مشوق ها و ناتوانی در آماده سازی خود برای مقابله با آنها
  • ضعف در تلاش ذهنی به منظور انجام تکلیف یا حل مسئله
  • احساس غم و ناراحتی ، مستقل از شرایط محیطی
  • اولویت دادن به پردازش محرک های تهدید آمیز و تفسیر منفی آنها
  1. عوامل نورو آندوکرین : نابهنجاری های هیپوکامپی معمولا با سطح بالای هورمون کورتیزول همراه است. افزایش بیش از حد کورتیزول باعث می شود که غده های آدرنال بزرگ شوند و در نتیجه، فراوانی انتقال دهنده های سروتونین در مغز کاهش یابد و به دنبال آن ، افسردگی به وجود آید. همچنین کورتیزول هورمون استرس است و اینکه دوره های افسردگی معمولا بلافاصله بعد از دوره های استرس روی می دهند، تصادفی نیست.

 نظریه های پسیکولوژیک 

نظریه های سایکودینامیک : در مورد افسردگی چند نظریه مبتنی بر اصول سایکودینامیک وجود دارد . مهمترین آنها نظریه زیگموند فروید و کارل آبراهام است. طبق این نظریه افسردگی نوعی واکنش در مقابل فقدان ( از دست دادن ) است ، خصوصا واکنش به از دست دادن یکی از عزیزان مثل پدر یا مادر. اولین مرحله این واکنش درون فکنی ((introjection است که طی آن ، فرد به مرحله دهانی رشد برمی گردد تا بتواند هویت کسی را که از دست داده است با هویت خود ادغام کند.

همچنین درون فکنی اجازه می دهد که افراد احساساتی مانند خشم و عذاب وجدان را که نسبت به عزیز از دست رفته دارند به سمت خود معطوف کنند . این افراد به تدریج از خود متنفر شده و به دنبال آن عزت نفس شان پایین می آید و به دنبال آن احساس افسردگی و درماندگی خواهند کرد.

روان کاوی اعتقاد دارد که افسردگی نوعی وظیفه  دارد که بایستی ایفا کند : برگرداندن افراد به دوره ای از زندگی که در آن به دیگران ( والدین ) خود نیازمند بوده اند. آنها در دوره افسردگی ،به علت بازگشت به مرحله دهانی ، فرصت پیدا می کنند که به روابط خود با دیگران وابسته شوند تا از حمایت ناشی از این کار بهره مند شوند.

فروید مفهوم از دست دادن سمبولیک را ارائه داد. مفهومی که در آن انواع دیگر از دست دادن ها ( مثلا از دست دادن شغل) معادل از دست دادن یکی از عزیزان به حساب می آید. و باعث می شود که فرد به دوره دهانی رشد برگردد و به این فکر بیافتد که در کودکی از طرف والدین خود حمایت کافی دریافت نکرده است. از این رو از دست دادن پدر یا مادر شرط لازم برای ایجاد افسردگی تلقی نمی شود بلکه کیفیت پایین تربیت فرزندان عامل خطر مهمتری محسوب می شود.

چنانچه  مطالعات نشان داده اند بین خطر ابتلا به افسردگی و سبک فرزند پروری کنترل بدون عاطفه ، رابطه وجود دارد. در این سبک تربیتی والد یا والدین بیش از حد مواظب کودکان هستندو در عین حال از خود محبت و صمیمیت نشان نمی دهند.

 نظریه های رفتارگرا 

بارزترین ویژگی های افراد افسرده عبارت است از نداشتن انگیزه و ابتکار عمل( پیشقدم شدن در کارها) ، خزانه رفتاری بسیار ضعیف ، و این نگرش که آینده عاری از نکات و تجربیات مثبت است. به عقیده بعضی روانشناسان ویژگی های فوق نشان می دهند که افسردگی در اثر عدم تقویت مناسب رفتارهای مثبت و سازنده به وجود می آید. عدم تقویت رفتارهای مثبت و سازنده موجب خاموشی آنها و نوعی خلأ رفتاری می شود که باعث انزوا و خمودگی فرد می شود.

فقدان ها و از دست دادن ها موجب کاهش رویدادهای تقویت کننده برای افراد می شود و از طرفی انزواطلبی و پیش قدم نشدن در کارها در فرد افسرده نیز موجب عدم دریافت تقویت اجتماعی و به تبع آن افسردگی در فرد می شود.

افراد افسرده در مقایسه با افراد سالم ، بیشتر باعث ایجاد واکنش های منفی در دیگران می شوند . در تعامل با دیگران مهارت های کمتری دارند. آنها معمولا افکار منفی خود را به دیگران انتقال می دهند. منزوی هستند و به پیشنهادات دیگران واکنش سریع و مناسب نشان نمی دهند ، و دایما از دیگران تایید و حمایت می خواهند. در واقع افراد افسرده در یک دور باطل می افتند. رفتار و افکار منفی فرد افسرده موجب بروز واکنش های منفی در دیگران ( بستگان ، دوستان و ...) شده و در ادامه موجب تشدید سمپتوم ها ( علائم) افسردگی می شود.

مسئله دیگر ناتوانی افراد افسرده در دلگرمی گرفتن از کسانی است که با آنها حرف می زنند. از انجا که افراد افسرده نسبت به خودشان ، دنیا ، و آینده باورهای منفی دارند، این موضوع باعث می شود که در مورد هرگونه دلگرمی دریافتی از جانب دوستان و بستگان تردید کنند. این شک دایمی باعث ناراحتی دوستان و بستگان می شود و در نتیجه آنهادست از دلگرمی دادن بر می دارند.

 نظریه های شناخت گرا 

نظریه شناختی آرون بک می گوید : افسردگی ممکن است به علت سوگیری در پردازش اطلاعات و طرز تفکر به وجود آید. افراد افسرده دایما در حال تفکر منفی هستند و در مقایسه با افراد سالم بیشتر دستخوش افکار مزاحم و ناخواسته می شوند. طرز تفکر همراه با سوگیری ، باعث ظهور سمپتوم های افسردگی مثل نابسامانی در عملکرد انگیزشی ، عاطفی ،شناختی ، و رفتاری می شود.

به نظر بک اسکیما یا طرحواره منفی افراد افسرده موجب شکل گیری مثلث شناختی منفی در آنها می شود.1 ) افراد افسرده درباره خودشان افکار منفی دارندمثلا" من زشت هستم". 2) درباره آیثنده بدبینانه فکر می کنند مثلا " هرگز در هیچ کاری موفق نخواهم شد" .  3)درباره دنیا نیز عقاید منفی دارند مثلا " دنیا مکان خطرناک و پر از دشمنی است ". این مثلث منفی افکار موجب بروز تعدادی سوگیری ( تحریف ) شناختی در افراد افسرده می شود .

 تحریف های شناختی 

قضاوت شتابزده : نتیجه گیری عجولانه بر اساس شواهد ناکافی. برای مثال " مردم از من خوششان نمی آید چون در اتوبوس یا آسانسور با من حرف نمی زنند".

انتزاع گزینشی : انتخاب و جدا کردن یکی از جزئیات از کل جزئیات یک رویداد و ناتوانی در دیدن کل ماجرا. مثلا یک ایراد جزئی از فرد گرفته می شود و او این موضوع را دلیلی بر بی عرضگی  و بی لیاقتی خود می داند.

تعمیم بیش از حد : فرد بر اساس فقط یک بار وقوع یک اتفاق ، بدون دلیل منطقی ،آن را به سایر رویدادها تعمیم می دهد. برای مثال فرد در یک درس نمره پایینی گرفته و نتیجه می گیرد که نمی تواند به شغل مورد علاقه اش برسد.

بزرگنمایی و کوچک نمایی : فرد اتفاقات را یا کاملا بد یا کاملا خنثی و بی اهمیت می بیند. فاجعه انگاری یا اصطلاح " از کاه کوه ساختن" نمونه ای از بزرگ نمایی است. مثلا یک خراش کوچک روی اتومبیل را به معنی اوراق شدن آن می داند.

شخصی سازی : یعنی به خود گرفتن ، مثلا در جمعی یک نفر لحظه ای اخم می کند و فرد نتیجه می گیرد که از دست او عصبانی و ناراحت است.

تفکر همه یا هیچ : فرد رویدادها را سیاه یا سفید می بیند. همه چیز یا خوب است یا بد . یا عالی است یا تاسف بار. مثلا می گوید : اگر نمی توانم کاری را به بهترین نحو انجام دهم ، بهتر است ان را انجام ندهم.

طرحواره های افراد افسرده 

  1. مرتبط با وابستگی ( از دست دادن ها باعث آغاز افسردگی می شوند )
  2. مرتبط با انتقاد ( عدم موفقیت ها یا شکست ها باعث آغاز افسردگی می شوند)

 درماندگی آموخته شده 

مارتین سلیگمن معتقد است که رویدادهای منفی غیر قابل کنترل و غیر قابل اجتناب با افسردگی ارتباط خاصی دارند و باعث ایجاد یک ذهنیت ثابت در افراد می شوند.  افراد یاد می گیرند درمانده ، خموده، و افسرده شوند چون درآنها این باور منفی به وجود آمده که هر کاری کنند نمی توانند از وقوع رویدادهای منفی پیشگیری کنند.

 

اسنادها : توضیحاتی که افراد در مورد رفتارها و رویدادهایی که برایشان اتفاق می افتد، ارائه می دهند.

 نظریه های اسناد در مورد افسردگی 

به نظر سلیگمن و همکارانش کسانی که احتمال افسرده شدن دارند معمولا رویدادهای منفی زندگی را به موارد زیر نسبت ( اسناد ) می دهند:

  1.  عوامل درونی ( صفات شخصی )
  2. عوامل ثابت ( عواملی که احتمال تغییر آنها در آینده وجود ندارد).
  3. عوامل کلی  (عواملی که در بسیاری از زمینه های زندگی آنها تأثیر می گذارند ).

همه اینها به تفکر بدبینانه که از ویژگی های اصلی افسردگی است منجر می شوند. برعکس کسانی که رویدادهای منفی را به عوامل بیرونی ، متغیر ، و خاص نسبت می دهند کمتر احتمال دارد که به افسردگی مبتلا شوند.

       نظریه ناامیدی 

ناامیدی یعنی انتظار این که نتایج مثبت هرگز حاصل نخواهد شد، نتایج منفی حتما حاصل خواهند شد، و فرد هیچ کاری از دستش بر نمی آید تا بتواند این حالت را عوض کند.

بعضی از روانشناسان معتقدند که تمایل به نسبت دادن رویدادهای منفی به علت های کلی و ثابت نوعی diathesis   (دیاتز : آمادگی ، آسیب پذیری) است که باحضور رویدادهای منفی زندگی و عزت نفس پایین در فرد ، می تواند موجب افزایش آسیب پذیری در مقابل گروهی از سمپتوم ها ( نشانه ها) ی افسردگی مثل تأخیر در واکنش، بی حسی ، بی رمقی، کم تحرکی روانی –فیزیکی ، وناتوانی در تصمیم گیری شود که این مجموعه سمپتوم های ناامیدی نامیده می شوند.

ناامیدی علاوه بر پیش بینی بسیاری از سمپتوم های افسردگی ، می تواند تمایل به خودکشی ، و مخصوصا اقدام به خودکشی یا خودکشی موفقیت آمیز را نیز پیش بینی کند.

 نظریه نشخوار فکری 

نظریه مثلث شناختی آرون بک و نظریه درماندگی آموخته شده سلیگمن ، روی ماهیت افکار تمرکز کرده اند اما سوزان نولن – هوکسما روی نحوه تفکر تاکید دارد. او می گوید یک طرز تفکر خاص به نام نشخوار فکری می تواند احتمال ابتلا به افسردگی را افزایش دهد.

نشخوار فکری یعنی تمایل به فکر کردن دایم به تجربه ها و افکار غمگین ، یا جویدن مکرر افکار. افرادی که به طور دایم به این فکر می کنند که چرا فلان اتفاق بد روی داد یا چرا چنین مشکلی برای آنان به وجود آمده است ، بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی قرار دارند.

شاید به دلیل هنجارهای اجتماعی –فرهنگی موجود درباره احساسات و نحوه ابراز آنها ، زنان بیشتر از مردان به نشخوار فکری مبادرت می ورزند. همین موضوع می تواند به توضیح این واقعیت کمک کند که چرا نرخ افسردگی در زنان بیشتر از مردان است.

 عوامل اجتماعی 

  1. رویدادهای استرس زای زندگی : 70 درصد دوره های افسردگی عمده بعد از یک رویداد استرس زای مهم در زندگی روی می دهند. مثل اخراج شدن از کار یا از دست دادن یک رابطه میان فردی مهم. البته این احتمال وجود دارد که افسردگی و عوامل استرس زای محیطی ، ارتباط متقابل داشته باشند.
  2. طرد اجتماعی : افرادی که به حاشیه اجتماع رانده می شوند و یا از سوی دیگران تحویل گرفته نمی شوند ، بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی قرار دارند. برای مثال مبتلایان به ایدز ، سالمندان ، کسانی که به طبقات فقیر تعلق دارند ، کسانی که در بزرگسالی به دلیل سکته مغزی یا آسیب به سر معلول می شوند ، بیشتر در خطر ابتلا به افسردگی قرار دارند.
  3. تعامل اجتماعی : احساسات و هیجانات تا اندازه ای می توانند مسری باشند. وقتی مردم با افراد افسرده نشست و برخاست می کنند ممکن است به افسردگی ، غم ف اضطراب ، یا خشم دچار شوند.

         افسرده دل ، افسرده کند انجمنی را.

 

 

منبع : کتاب آسیب شناسی روانی براساس dsm-5 تالیف دکتر مهدی گنجی ، نشر ساوالان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">